من از دشمن نمی ترسم که دشمن های و هو داره
تو میدون جرات و جان
نبرد از روبرو داره
از اون دوسته هراس من که
آروم سر به تو داره
به صلح و جنگ بی تزویر تظاهر تا گلو داره
من از اعدام بی شمشیر می ترسم
من از تسلیم شدن بی جنگ می ترسم
من از نزدیکی حرم نخ و گردن
من از خونریزی بی رنگ می ترسم
می ترسم
سلام
منم میترسم ):
پیروز باشی.
سلام دوست من . بات موافقم . قشنگ نوشتی . موفق باشی
سلام عزیزم
خوبی؟؟؟؟
تازه آپ کردم اگه وقت کردی بیا پیشم
سلام خوبی ؟
ممنون که بهم سر زدی
بازم از این کارا بکن تا بعد خدانگهدار
سلام سولماز جون
موفق باشی
سلــــــــــــــــــام سولماز جونم..دیگه مارو تحویل نمیگیری؟...دلت واسه این نرمن کوچولو تنگ نشد؟...
وااااای چرا شعرای ترسناک مینویسی میترسم...
مــــــــــــــــــــــــــاچ
نترس عزیزم
اخه منم میترسم
تقدیم به عشق مجازیم:
یاد تو امشب ارامشی به وسعت نوازش بر قلبم مینشاند و من یاد تورا با سایه ماه خاهم برد تا باز هم بگویم با یاد تو چه زیباست گیسوی مهتاب
دوستت دارم سویل جون
عاشق تو علی
ترسم از ترکان تیر انداز نیست .... طعنه تیر آورانم می کشد
سلام.حقیقتش رو بخوای چیزه زیادی متوجه نشدم.فقط قسمت آخرش رو فهمیدم.
ببخشیدا که یه کم نفهم هستم.
موفق و شاد باشی.
سلام
خوبی عزیزم؟؟
چشاتون خوشکل میبنه.
وای دلم
نترس دل درد ندارم
فقط.........
راستی احتمالا یه هفته نیستم چون می خوام برم کویت خونه ی خالم .
خودم که دوست ندارم برم ولی از خالم خیلی می ترسم
توکه ندیدیش چه آتیش پاره ای
بیچاره شوهر خالم..........
بازم بیا پیشم.
سلام خواهری
البته من هم خودم رو برای رویارویی با این بعد زندگی آماده کرده ام اما هیچ وقت ازش نمیترسم . هیچ وقت ...
یا حق
سلام..........
منم میترسم................
سلام مرسی به ما سر زدی
واقعا این متن باحال بود و پر معنی حال کردم
سلام
به هر آنچه که فکر کنی زیباست.چون خدا زیباییها را دوست دارد
بدرود وممنون
سلام به خواهر با معرفتم
دیدی حق با منه ؟! دیدی مشکل از پست نگذاشتن توست ، نه از بی معرفتی من ؟!!!
بقول بعضی ها ( البته اشاره به شخص خاصی نیست !!! ) « پیروز باشی»
یا حق
سلام سولماز ... قشنگ بود ... آفرین
سلام .بسیارمطالبتان جالب ودیدنی بود.
لطفا اگه میشه وبلاگ منو بانام عاشقانه دروبلاگ خودت قراربده .
به ماهم سربزن.
قربان شما مرتضیwww.mmmazad.blogsky.com
من هم دربندرعباس زندگی می کنم واز آشنایی با شما بسیار خوشحالم
خاطرم آید که آن شب از دریا ها گذشتم بر تن سرده درختان یادگاری می نویسم
با من آن ده جدایی نمی دانی چه ها کرد
نقرین به این سرنوشت تو رو از من جدا کرد
بی تو بر روی لبانم بوسه زد مرده گشته
بی تو از این زندگانی قلبم آرزده گشته
بی تو این دنیای شادی دلم دریای درد است چون کبوتر های غمگین نگاهم مات و سرد است
salam ghashang bo0od moafagh bashi