خنده هایم ...

دارم از یاد می‌برم دست خط تنم را نستعلیق شانه‌ها و منحنی خنده‌هایم را باید برهنه شوم بروم زیر آفتاب پیش باد رفته بودم سفر مدیترانه به من خندید گفت چرا از آب می‌ترسی؟ امپراطوری ایران شکست خورده قرارمان تابستان بیا با ملاحان پیر فینیقیه برویم دریا‌نوردی

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://maadar.blogsky.com

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و صحت وسلامتی شما و خانواده محترم...
منتظر دیدار و محبت شما هستم ...
http://maadar.blogsky.com

یاسر چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

تو هم شعر زبان می گی، نه؟ به نظر من یکی از بهترین روشهای تخلیه روحی، همین شعر زبانه.

وقت کردی بیا اونورا

ناخدا چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ب.ظ http://www.hooreadab.blogfa.com

سلام
حال و احوال شما...؟
خیلی وقت بود که به وبلاگ شما نیومده بودم امیدوارم که ببخشید...
مطلب زیبایی بود در عین کوتاهی فریاد...
هور ادب با اندیشه ای مخشوش آپ شد
پیروز و پایدار باشید

مانی پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ق.ظ http://HEJRAT1007.BLOGFA.COM

سلام سو سو
منو یادت هست؟
خوبی؟
بی معرفت کجایی که یه خبر از خودت نمیدی
خوشحالم باز آپ کردی
ازت نا امید شده بودم
وقت کردی اونطرف هم بیا

سعید پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 ب.ظ http://sb67.persianblog.ir

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد